محل تبلیغات شما

تا به حال شده چیزی بماند توی گلویت؟ یعنی نرود پایین. سنگ شود. هضم نشود. شده؟ در اوج گرسنگی قوت غالب را بخواهی بخوری و در گلویت گیر کند. از چه؟ از مشاهده یک رخداد معقول، تیپیکال و استاندارد در عشق. از حسادت. از یک آن. از یک تصویر.

جان و قلب آدمی به شنیدن بعضی جملات گره خورده. به اینکه یکی بگوید: ئه موهات چه خوبه. یا عطرت چه خوبه. می‌دانی چه می‌گویم؟! قلب آدمی گره خورده به گفتن و شنیدن دوستت دارم. حیف که من رتبه اول را در گفتن و شنیدن دوستت دارم‌های تاریخ گذشته و باطله دارم. 

حالا تصور کن خودت را لال کنی. نگویی. یک رخداد معمولی خفه‌ات می‌کند. سیب‌زمینی را دیگر نمی‌توانی هضم کنی. ‌می‌ماند در گلویت.

 

+ جملات مخدوش است. کلمات مخدوش است. این نوشته به کل مخدوش است. 

+ مرغ مینا برگشت به خانه. " آزادی " را بلد نبود.

یه وقت یادت نره زندگی.

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده.

سیب زمینی سرخ کرده.

یک ,مخدوش ,شنیدن ,جملات ,آدمی ,قلب ,مخدوش است ,گره خورده ,قلب آدمی ,از یک ,گفتن و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها