محسن نامجو در جایی از دُراب مخدوش چنین جملهای نوشته: مردها بعد از مرگ مادرشان دیگر نماز نمیخوانند.
کاری به معنویات باسمهای ندارم. که خودم چندین سال درگیرش بودم. اما یک اندوهی در محتوای این جمله وجود دارم. حداقل برای من. منی که سالها پشت سر مادرم نماز خواندم. حتی زمانی که دور از او و در شهری دیگر بودم هم به خاطر او نماز خواندم. به خاطر قولی که داده بودم. هر بار که میخواستم از خانه مادری بروم سر خانه و زندگی خودم در شهری دیگر، از زیر قرآن ردم میکرد و میگفت: بالام سان ناماز لارین یادینان چیخماسین*.
اما چه شد که من قبل از ( هزار بار زبانم لال ) رحلت او نماز را کنار گذاشتم؟ لابد خود نامجو هم اینچنین بود. از دیروز که توی توییتر فیلمهای غمانگیز آخرین کنسرت نامجو در آمریکا را دیدم و خواندم که چند ساعت قبل از کنسرت، مادرش در ایران فوت کرده تمام و کمال به همین موضوع فکر میکردم. جوابی پیدا نکردم جز اینکه ما پس از چندین سال عبودیت و بندگی در مقابل رب العالمین فهمیدیم که شاید رب النوع ما، " ما " یعنی مردان تنها اما به غایت مادر دوست، شاید در جسم و روح مادرمان ظهور کرده باشد. اندیشهای آغشته به کفر و شرک اما شاید حقیقت.
من میدانم مادرم تا عمر دارد نماز خواهد خواند. نمازی به دور از معنویات باسمهای. نمازی خالص و . چنان فرشتهای که به وصال درگاه پروردگارش رسیده باشد. اما من بینهایت برای از دستدادن خدایم میترسم. به خود میلرزم. ابن عربی جایی نوشته: کل مکان لا یُونث لا یُعول علیه. به فارسی ما یعنی: هر مکانی که نگی نداشته باشد، اعتباری ندارد. گمانم من جای ابن عربی بودم مینوشتم: هر ایمانی که نگی نداشته باشد، اعتباری ندارد.
* قربونت برم نمازهات را فراموش نکن.
نماز ,خواندم ,ندارد ,شاید ,نامجو ,مادرم ,باشد، اعتباری ,نداشته باشد، ,نگی نداشته ,او نماز ,اعتباری ندارد ,باشد، اعتباری ندارد ,نداشته باشد، اعتباری ,نگی نداشته باشد،
درباره این سایت